هر که را ذره‌اي وجود بود

شاعر : عطار

پيش هر ذره در سجود بودهر که را ذره‌اي وجود بود
که بت رهروان وجود بودنه همه بت ز سيم و زر باشد
نفس او گبر يا جهود بودهر که يک ذره مي‌کند اثبات
پس همه بودها نبود بوددر حقيقت چو جمله يک بودست
دود ديدن ازو چه سود بودنقطه‌ي آتش است در باطن
محو گشته ز چشم زود بودهر که آن نقطه ديد هر دو جهانش
چون سرابي همه نمود بودزانکه دو کون پيش ديده‌ي دل
همچو کوري ميان دود بودهر که يک ذره غير مي‌بيند
تا دمي گر زني چو عود بودهمچو عطار در فنا مي‌سوز